| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 68573
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1
Template By: LoxBlog.Com
کاندوم تاخیری
کاندوم تاخیری
zendegiekaghazi
بمب خنده
نیوز
⎝⓿ ⓿⎠ فانی بلاگ ⎝⓿ ⓿⎠
پرتال سرگرمی خبری خانواده تووب
کاریکاتور طنز
وبلاگ بچه بازان 18+
بانک اطلاعات
Selena Gomez
بچه های کامپیوتر 91
یک فاجعه است وقتی تنهاتورومیخوام
2fan Khan
فقط خدا
افکار پریشان من
ما همه بد حجابیم
کريس رونالدو لیو مسی
مختلف
فلسفه تنهایی
ox
عکس و اس ام اس
علمی-اجتماعی
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی
◄تبادل لینک هوشمند ►
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وب تفریحی لول سرا و آدرسlolsara.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
روسری اش را جلو کشید و موهای سیاه و براقش را زیر آن پنهان کرد ، رو کرد به جوان و با ذوق گفت : چه حلقه ی قشنگی !!! نگاه کن ، اندازه انگشتمه ، فکر نمیکردم اینقدر خوش سلیقه باشی ؟! یکدفعه لحن صدایش عوض شد ، انگار چیزی یادش آمده بود ؛ آرام گفت : پدرم نامه هایت را دید ، حالا دیگر همه چیز را میداند. اما تو نگران نباش ، گفت باید با تو حرف بزند. اگر بتوانی خودت را نشان بدهی و دلش را به دست بیاوری حتما موافقت میکند. دل کوچک و مهربانی دارد.
من که رفتم ، دسته گل را بردار و به دیدنش برو ، راحت پیدایش میکنی … چند قطعه آنطرف تر از تو ، کنار درخت نارون ، مزارش آنجاست …
.
.
دستاشو مشت کرده بود.
پرسیدم توی مشتت چیه ؟!
گفت : خودت نگاه کن !!!
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم … توی دستاش چیزی نبود !
گفتم : چیزی نیست که ؟!
دستامو که توی دستاش بود فشرد و گفت : نبود ولی حالا هست !
دستام گرم شد و اون لبخند زد …
.
.
یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن … دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه …
دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه … پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد … دختر که با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود :
“اگه یه روز ترکم کنی میمیرم …”
نظرات شما عزیزان: